کابُل
دلشوره دارم ای گل، از روی صدق و راستی
صد بار خواندمت هان!
«جانِ پدر کجاستی؟! »
خوش خوش که می روی تو در کارِ علم و دانش
دلبندِ کس نباشی، زان روی که مَراستی!
این برق خنده ی توست بر آسمان نمودار،
یا شعله ی شرارت، تا بی کرانه خاستی؟
موی تو شد پریشان، بر دوش ِ باد پاییز،
یا دودِ انفجار است، این گونه برهواستی؟
بر جُزوه خواب رفتی یا خواب دیده ام من،
خونی است دست و بالت یا پای در حناستی؟
چشمم به کوچه مانده ست تا زود بازگردی،
گوشم به گوشی اَمّا خاموش و بی صداستی!
دختر کجا و مَکتب دختر کجا و دانش،
ای بختِ تیره ی من، این از چه روی خواستی؟
ای مرگ بر خشونت، ای ننگ بر تَحَجُّر
لعنت به فقرِ بینش، نفرین به هرچه کاستی!!
غلامرضا کافی
15آبان99.شیراز